تأمین اجتماعی: حقوق اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴ بازنشستگان در دو مرحله واریز می‌شود، بازنشستگان صبوری کنند چرمشهر بزرگ ترین تهدید برای سلامت کشف رود | تشدید آلایندگی از  گذر دباغ خانه پارک موزه علوم زمین مشهد موزه برتر کشوری شد چرا حقوق بازنشستگان تأمین‌اجتماعی بدون افزایش واریز شد؟ + اطلاعیه کانون عالی کارگران بازنشسته تأمین‌اجتماعی درباره نحوه پرداخت حقوق اردیبهشت ۱۴۰۴ تبلیغات محصولات ضد پوسیدگی دندان تا چه میزان واقعی است؟ پیش‌بینی هواشناسی کشور (۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴) | ورود ۲ موج خنک بارشی به کشور در هفته جاری ویروسی که حجاج را تهدید می‌کند، چه علائمی دارد؟ یک هزار و ۶۵۰ اهداکننده مرگ مغزی در مشهد به بیش از ۷ هزار بیمار زندگی دوباره بخشیدند اختلال یادگیری ریاضی در کودکان را بشناسیم چگونه می‌توان گرفتگی بینی در فصل بهار را برطرف کرد؟ توضیحاتی در رابطه با ترمیم حقوق و مراحل پرداخت فوق‌العاده خاص بازنشستگان جدید نیرو‌های مسلح حقوق بازنشستگان و مستمری‌بگیران تأمین‌اجتماعی از امروز (۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴) با افزایش و اعمال متناسب‌سازی واریز می‌شود هشدار وزیر بهداشت: ۵۰ درصد مردم دچار بی‌تحرکی هستند رسانه عبری فاش کرد: یک‌پنجم نظامیان رژیم صهیونیستی در آستانه طلاق هستند روند نگران‌کننده مصرف دخانیات به‌ویژه در میان نوجوانان و زنان پیام پزشکیان به پاپ لئون: ایران، پیام‌آور صلح، عدالت و گفت‌وگوی بین ادیان است دیابتی‌ها برنج و نان بخورند یا نخورند؟ وحید دستجردی: تأمین سالن‌های عقد و عروسی باید به عهده شهرداری‌ها باشد زلزله گزنک مازندران خسارتی نداشت (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴) خروپف زنگ خطری برای بیماری قلب، عروق و  ریه | هشدار شبانه قلب رونمایی از تمبر الواح هخامنشی استعداد فرزندان در بن‌بست فقر پدران! تبهکار مخوف تبعه خارجی به دام پلیس مشهد افتاد ممنوع‌الخروجی بدهکاران مهریه حذف می‌شود؟ انهدام باند موسرخه در مشهد شورای ویژه اشتغال‌زایی دانش‌آموزان راه‌اندازی خواهد شد گزارشی از حضور نصفه‌نیمه کارمندان در ساعت ۶ صبح | خواب‌ماندن از قانون! ممنوعیت توزیع کتب درسی خارج از سامانه الکترونیکی بودجه‌ای برای تکمیل موزه‌های درحال‌ساخت نداریم آیا روغن زیتون هم فاسد می‌شود؟ هشدار سازمان غذا و دارو: عرقیات فاقد مجوز بهداشتی نخرید
سرخط خبرها

زیرآب نزدن را به فرزندانمان بیاموزیم!

  • کد خبر: ۲۴۵۶۵۹
  • ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۳:۳۱
زیرآب نزدن را به فرزندانمان بیاموزیم!
برادرم از تک تک ما سؤال می‌کرد چرا چنین خراب کاری‌ای مرتکب شده ایم. وای به روزی که ما گناهمان را گردن دیگری می‌انداختیم.

وقتی آب توی دمپایی شتک می‌زد توی صورتم، بیشتر از دست برادرم کفری می‌شدم. وقتی با سمیرا و سمانه، دخترهایش، چنبره می‌زدیم جلو شیر آب تا ته دمپایی را خوب آب بکشیم، از حرص دندان قروچه می‌رفتم، اما از ترس صدایم درنمی آمد.
این چه وضعش بود. ماهی یک بار وقتی دورهم جمع می‌شدیم، خواهرهایم خراب کاری‌های من را به گوش برادرم می‌رساندند و همسرش هم اگر سمیرا و سمانه خبط وخطایی می‌کردند، آنجا آن‌ها را لو می‌داد.

وقت شام برادرم می‌گفت فعلا شامتان را بخورید، بعد شام به حسابتان رسیدگی می‌کنم. من هفت سالم بود، سمیرا شش و سمانه پنج. ما در همان سن، دادگاه، حکم قاضی، خنده حضار، گریه و پشیمانی و حس گناه را با هم تجربه کردیم. گاهی زن برادرم وکیل مدافع می‌شد و قاضی را راضی می‌کرد این بار از خطای ما بگذرد، اما گاهی هم موفق نمی‌شد. آن شام هیچ وقت به جانمان نمی‌نشست.

زیرچشمی با ترس و اضطراب به هم نگاه می‌کردیم. سفره را که جمع می‌کردند، هرسه نفر به ردیف جلو برادرم می‌نشستیم. معمولا خطا‌های دسته جمعی مان مطرح می‌شد. برادرم از تک تک ما سؤال می‌کرد چرا چنین خراب کاری‌ای مرتکب شده ایم. وای به روزی که ما گناهمان را گردن دیگری می‌انداختیم یا زیرآب یکی دیگر را می‌زدیم. 

آن وقت بود که برادرم به هیچ عنوان از گناهمان نمی‌گذشت و برای زیرآب زن، تنبیهی سخت‌تر در نظر می‌گرفت. انگار همین دیروز بود که توی چشم‌های لودهنده نگاه می‌کرد و می‌گفت فضولی کردی؟ به جایش یکی دوتا دمپایی می‌خوری. هر چقدر به این‌ها زدم، دوبرابرش را به تو می‌زنم.
آن وقت بود که ما مثل سه تا بچه اردک دنبال سر هم راه می‌افتادیم و زیرلب غرغر می‌کردیم. هرکدام یک دمپایی از جلو در برمی داشتیم، تمیز می‌شستیم و می‌رفتیم جلو برادرم می‌نشستیم.

او گاهی تا این مرحله طولش می‌داد. حسابی زجرکشمان می‌کرد و ترس را به جانمان می‌انداخت و مانند کسی که محکومی را از بالای چوبه دار پایین کشیده باشد، با بزرگواری مخصوصی طوری که یک عمر مدیونش باشیم، می‌گفت: «پاشید برید پی کارتون. بار آخرتون باشه!» ما هم انگار از زبری طناب دور گردنمان خلاص شده باشیم، فوری مثل فشنگ از جا در می‌رفتیم و گوشه اتاق کنار هم مچاله می‌شدیم.

از این خاطرات کودکی بیش از ۳۵ سال می‌گذرد. درست است که تک تک آن تنبیه‌ها را به خاطر دارم، دمپایی کف پایم خورد، در جمع خانواده اعتراف کردم، گریه کردم، شام‌ها از ترس کوفتم شد؛ اما یک چیز را خوب یاد گرفتم و کاملا برایم جا افتاد که زیرآب کسی را نزنم، اشتباهم را بپذیرم و از زیرش شانه خالی نکنم، برای اینکه خودم را بی گناه نشان دهم، دیگری را مقصر جلوه ندهم؛ و این خلق وخو از کودکی با من همراه شد و تا مدرسه و دانشگاه و زندگی و محل کار با من آمد و به جانم نشست. هربار هم که شاهد زیرآب زنی کسی در اطرافم بودم، با خودم می‌گفتم کاش آن فرد زیرآب زن هم کسی مثل حاتم بالای سرش بود تا به هر نحوی به او یاد بدهد که نباید زیرآب دوست یا همکارش را بزند!

امان از کارمندانی که دمپایی زیرپایشان نخورده است و امان از محیط‌های کاری که یک داداش حاتم ندارد تا یک بار برای همیشه زیرآب زن‌ها از دور خارج شوند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->